۱۳ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۷:۳۷
مرگ معنا در عصر زیبایی

در کشوری که هنوز بوی خاکستر جنگ از دیوارهایش می‌بارد، در سرزمینی که هنوز صدای گریه‌ مادران از زیر خاک تاریخ به گوش می‌رسد، «زیبایی» به مضحکه‌ای بدل شده که هیچ نسبتی با معنا ندارد.

در کشوری که هنوز بوی خاکستر جنگ از دیوارهایش می‌بارد، در سرزمینی که هنوز صدای گریه‌ مادران از زیر خاک تاریخ به گوش می‌رسد، «زیبایی» به مضحکه‌ای بدل شده که هیچ نسبتی با معنا ندارد. افغانستان امروز، بیش از آن‌که قربانی فقر اقتصادی باشد، درگیر فروپاشی معنایی‌ست؛ نهیلیسم، این سرطان فکری و فرهنگی، بی‌صدا اما مداوم، تار و پود جامعه را می‌جَوَد. جوان افغان، دیگر نه در پی ساختن جهان، که در پی ساختن ابرو، پوست، و فیلترهای مجازی‌ست. زن افغان دیگر نه در جست‌وجوی رهایی، بلکه در اسارت سلیقه‌ای است که از کابل تا دبی توسط مدل‌های اینستاگرامی تزریق می‌شود. و مرد افغان نه شور و غیرت برای تغییر دارد و نه حتی شرم از انفعال؛ همه ‌چیز به «چگونه زیباتر دیده شدن» فرو کاسته شده، حتی درد و فاجعه. زیبایی دیگر تجربه‌ هستی نیست، بلکه نقاب روزمره‌ای است برای پنهان‌کردن ترس از بی‌معنایی. افغانستانِ نهیلیستی، جامعه‌ای است که در آن انسان، تاریخ، زبان و حقیقت مرده‌اند. جامعه‌ای که در آن نسل جوان، به‌جای فریاد، به کپشن‌نویسی رو آورده؛ و روشنفکرانش، به‌جای تحلیل واقعیت، به دنبال زاویه‌ درست نور برای عکاسی‌ هستند. اینجا نهیلیسم فقط بحران فلسفی نیست، بلکه ترجمان اجتماعی دارد؛ به‌جای جست‌وجوی حقیقت، مسابقه‌ نمایش برگزار شده؛ به‌ جای شکستن تابوها، مردم در پی لایکند. زیبایی، به ‌جای آن‌که زخمی از مواجهه با هستی باشد، به شکل لبخند مصنوعی در وید ئوی تیک‌تاک در آمده است.

جوامعی که از معنا تهی می‌شوند، لاجرم به مصرف زیبایی‌های دروغین پناه می‌برند. افغانستان امروز، به‌جای تفکر در باب رهایی، در حال تقلید کورکورانه از فرم‌های وارداتی زیبایی‌ است. زنی که دیروز می‌خواست از زندان سنّت رها شود، امروز اسیر استانداردهای پلاستیکی و بدن‌سازی است که از خارج کشور وارد می‌شود. مردی که باید خشمش را علیه فقر، فساد و تبعیض هدایت می‌کرد، در باشگاه به دنبال سیکس‌پک می‌گردد. این وضعیت یک تصادف نیست؛ این نتیجه‌ عینی فروپاشی ارزش‌ها و شکست تاریخی روشنفکران افغان در مواجهه با بحران معناست. نهیلیسم اجتماعی در افغانستان، نتیجه‌ هم زمان جنگ، تداوم عقب‌ماندگی فرهنگی و جهانی‌شدن بدون گفتمان مقاوم است. ما وارد جهانی شدیم که تنها یاد گرفتیم تقلید کنیم، بدون آن‌که امکانات نقد داشته باشیم. زیبایی برای ما نه فرصتی برای درک هستی، که بدل به تریبون تازه‌ای برای سرکوب اندیشه شده است.

زیبایی در افغانستان امروز، یک ناهنجاری نمادین است. ما حتی وقتی رنج می‌کشیم، باید آن را زیبا و قابل پخش کنیم. دختری که از جنگ فرار کرده، در مرز ترکیه با چشم‌های پف‌کرده از گریه، باید عکس بگیرد چون ممکن است اسپانسری پیدا شود. پسرکی که از کوه‌پیمایی برای رفتن به مدرسه می‌آید، باید ژست بگیرد تا در استوری‌ها دل‌ها را بلرزاند. این فرو کاستن درد به تصویر، بخشی از همان منطق نهیلیستی‌ست که زیبایی را از معنا تهی می‌کند و آن را بدل به ابزار تسکین وجدان مصرف‌کننده‌ بی‌درد می‌سازد. در این میان، دانشگاه و روشنفکر افغانستان نیز به‌طرز شرم‌آوری تسلیم این وضع شده‌اند. به‌جای تحلیل بحران نهیلیستی، در حال تحلیل نسبت رژ لب با هویت زن افغانند. آن‌که باید ساختارهای ستم را نقد می‌کرد، خود بدل به بخشی از ماشین بازتولید زیبایی کالایی شده است. کتاب و نظریه، دیگر ابزار رهایی نیستند، بلکه دکور کافه‌هایی هستند که در آن «منتقدان زیبایی‌شناختی» درباره‌ رنگ موهای روشن روشنفکران صحبت می‌کنند. این خفت فکری، محصول ترکیب سرمایه‌داری جهانی با فقر فرهنگی بومی است؛ ترکیبی که نه تنها زیبا نیست، بلکه تهوع‌آور است. جامعه‌شناسی زیبایی در افغانستان باید فریاد بزند، نه زمزمه. باید بگوید که وقتی زیبایی از معنا تهی می‌شود، دیگر نه شادی می‌آفریند و نه رهایی؛ بلکه تنها بی‌حسی و بی‌اعتنایی تولید می‌کند. ما مردمانی شده‌ایم که حتی از زخم‌های خود نیز سلفی می‌گیریم. هنر ما دیگر از دل رنج نمی‌جوشد، بلکه از تقلید کورکورانه از استانداردهای تهی شکل می‌گیرد. ما نه‌تنها قربانیان جنگ و فقریم، بلکه قربانیان فاجعه‌ زیبایی‌شناختی هستیم که ما را وادار می‌کند زشت‌ترین وضعیت انسانی‌مان را با لبخند و فیلتر جشن بگیریم. اگر زیبایی، در گذشته، لحظه‌ای از بیداری و شور بود، امروز در افغانستان، ابزار خواباندن هر گونه میل به تغییر است. جوان افغان به‌جای نوشتن مانیفست، در حال تنظیم زاویه‌ عکس پروفایلش است. فعال حقوق زن به‌جای تحلیل وضعیت، در حال تنظیم رنگ ناخن برای پست حمایتی‌ است. شاعر، به‌جای فرورفتن در تاریکی روح انسان، در حال قافیه‌سازی برای برندسازی شخصی‌ است. و جامعه، به‌جای فریاد، با تصویر لبخندهای فوتوشاپی به استقبال فاجعه می‌رود.

ما باید از نو درباره‌ زیبایی حرف بزنیم، اما نه از نوع سطحی و تزیینی آن؛ بلکه از نوعی که خطرناک، شورانگیز و بی‌رحم باشد. زیبایی اگر بخواهد معنا داشته باشد، باید آئینه‌ زخم‌ها و فریادهای خاموش ما باشد. باید در برابر استانداردهای تهی و تقلیدی مقاومت کند. افغانستان امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند زیبایی‌شناسی مقاومتی است، نه زیبایی‌شناسی مصرفی و نمایشی. هنرمند ما باید به‌جای تطابق با فرم‌های تهی، علیه آن‌ها ایستادگی کند. روشنفکر ما باید به‌جای پرداختن به ظاهر و زرق ‌و برق، حقیقت زخم‌ها و رنج‌ها را بازگو کند. جامعه‌شناس ما باید هشدار دهد که ادامه‌ این مسیر، نه به رهایی، بلکه به سقوط کامل فرهنگی خواهد انجامید. نهیلیسم افغانستان فقط نتیجه‌ شکست سیاست نیست، بلکه شکست جامعه در دفاع از معنا، زیبایی اصیل و حقیقت است. اگر زیبایی دیگر نتواند در ما شور و اندیشه برانگیزد، اگر چهره‌های انسانی دیگر نتوانند اشک و لبخند حقیقی ما را برانگیزند، یعنی ما به نوعی مرده‌ایم. و مرده‌ها نمی‌توانند آینده‌ای بسازند. پس اگر افغانستان بخواهد زنده بماند، باید از نو زیبایی را بازآفرینی کند؛ زیبایی‌ که زخم‌ها را به زبان بیاورد، شور زندگی را به ما بازگرداند و انسانیت را پاس بدارد. این است آغاز حقیقی رهایی.

منبع: روزنامه هشت صبح

لینک:

 https://8am.media/fa/the-death-of-meaning-in-the-age-of-beauty

کد خبر 24135

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 0 =